بارها پیش تو و چشم تو کم آوردم
تا کی از شرم تو با چشم ترم برگردم؟!!
گرچه از چشم تو آتش به دل و جان دارم
مانده ام در عجب از دست و نگاه سردم
سرخی صورتم از شرم حضورت دارم
ورنه عمریست که پاییز دل و رخ زردم
صبرکن ، صبرکن ای از دل تنهایم دور
تا کمی دور تو و دور نگاهت گردم
بارها گفته ام و بار دگر می گویم:
که به یک گوشه ی چشم تو دواشد دردم
((م-زکی زاده 30/4/92))
کلمات کلیدی: